انگار هنوز هم باشند؛ محله هایی که بار سنت و مدرنیته این ابرشهر را یکجا به دوش بگیرند. این را وقتی حس می کنیم که از هیاهوی میدان حسن آباد و شلوغی خیابان های اطراف می رسیم به خیابان شیخ هادی؛ خیابان نه چندان عریضی که صدای شیطنت گنجشک ها بر هر صدای دیگری غالب است.
پیرمرد، روی جدول کنار خیابان نشسته و با دست لرزانش به امتداد شمالی خیابان اشاره می کند: «مقبره شیخ هادی، وسط های خیابان است؛ بعد از کوچه عدل» . می گوید که عمرش را توی همین محله گذرانده؛ چه آن موقع که قدش از چهار پنج وجب تجاوز نمی کرده و توی کوچه پس کوچه های خلوت محله مثل باد می دویده، چه حالا که چند سال از کار با رفقای قدیم روی پیاده روی تنگ و ترش خیابان شیخ هادی زیرسایه درختی می نشیند؛ پس تعجب ندارد که مثل کف دست سوراخ سنبه های محله را بشناسد.
می گوید: «عمرم کفاف نمی داد تا شیخ هادی را دیده باشم؛ خیلی سال پیش فوت کرد، اما تقریباً همه می دانند که در زمان حیاتش خیر زیادی را به محله و مردمانش رساند. از ساخت بیمارستان گرفته تا مدرسه... . مردم این محله خیلی به شیخ هادی ارادت دارند؛ خصوصاً قدیمی ها که شناخت بیشتری نسبت به شیخ هادی دارند. این را از اسم بعضی از مغازه ها که همین نام را دارند هم می شود فهمید».
خیابان، یک طرفه است و هرچه بیشتر می رویم به سمت شمال خیابان، هجوم ماشین ها بیشتر و از بکری ابتدای خیابان کم می شود. خیابان تنگ است و کوچه ها تنگ تر، اما همه چیز انگار نظم خاصی دارد؛ نظمی که خاص محله های قدیمی است. به استناد حرف پیرمرد می گردم دنبال کوچه عدل؛ غافل از اینکه دوره جدید، اسم های جدید می طلبد. سبزی فروش محله می گوید: الان اسمش شده«شهید سخنور ». در بزرگ و چوبی مقبره شیخ هادی بسته است و دولنگه طوسی آن جوری روی هم آمده که انگار مدت ها باز نشده باشد.
روی سردر ورودی مقبره، تاریخ ساخت مقبره نوشته شده:«بنای مقبره ???? هجری قمری و ???? شمسی. این مقبره در سال ???? در فهرست آثار ملی ثبت شد ».
کنار مقبره مغازه عطاری و کفاشی و لوازم پلاستیک فروشی است که از ظاهرش پیداست به تازگی رنگ و بوی جدید به خود گرفته و از شیوه سنتی به درآمده. پیرمرد، جلوی ورودی عطاری نشسته و کتابی می خواند. سرفصل صفحه ای که پیش رویش باز است نوشته شده«سیاه دانه »؛ در مورد داروهای گیاهی است. می گوید:«چند وقتی است مقبره فقط برای روزهای پنج شنبه باز می شود؛ برای زیارت و خواندن نماز ».
جوانی که در عطاری محله- که حالا در کنار داروهای گیاهی، داروهای شیمیایی و لوازم بهداشتی هم می فروشد-است، کلید در چوبی طوسی رنگ را دارد اما کلید اصلی مقبره دست سرایدار است و می گوید:«حالاحالا سر و کله اش پیدا نمی شود و پنج شنبه ها برای آب و جاروکردن مقبره می آید ».
صدای قژ و قژ در کهنه هنگام بازشدن، تلفیق می شود با تصویر حوض نیمه پری که دور تا دورش شمعدانی چیده شده؛ شمعدانی هایی که توی بهاری هوای اردیبهشت ماه گل داده اند.
اسامی تعدادی از کسانی که داخل مقبره دفن شده اند روی دیوارها نصب شده. مرد جوان می گوید:» تعداد کسانی که اینجا دفن شده اند خیلی زیاد است؛ شاید از ???نفر هم تجاوز کند. خاندان نجم آبادی ها که از نوادگان شیخ هادی هستند اینجا دفن شده اند ». اتاقک هایی که مقبره ها در آن قرار گرفته درهای شیشه ای بزرگی دارد که کلید آن را مرد جوان ندارد. از پشت شیشه ها دیدن داخل مقبره سخت است. سبک ساخت خانه قدیمی است. اتاق هایی که فاصله اش از زمین به یک متر می رسد، دورتادور حیاط نه چندان بزرگ واقع شده اند.
پیرمردی که کنار خیابان نشسته می گوید:« تا ?سال پیش مردم برای نماز و دعا و حتی مراسم مذهبی می آمدند به مقبره. هیأت علی اکبری ها هم ایام عاشورا که می شد همین جا مراسمشان را برگزار می کردند اما الان چند سالی است دیگر خبری از این مراسم نیست و مراسم در مسجد محله برگزار می شود»؛ مسجدی که کمی پایین تر از مقبره شیخ هادی است؛ مسجد شیشه که حدود ??سال پیش بنای آن توسط رضا شیشه ساخته شد و حالا هم همین نام روی کاشی های سر در مسجد حک شده است.
آدرس چند خیابان بالاتر را می دهند که بیمارستانی که شیخ هادی تأسیس کرده بود هنوز هم هست، اما نه دیگر مثل سابق. نام خیابان وزیری که بیمارستان در آن واقع شده هم تغییر کرده. دو بیمارستان دولتی و خصوصی را پشت سرمی گذاریم. اواسط کوچه دیوارهای آجری بیمارستان قدیمی پیداست، اما نه تابلویی هست، نه نشانه ای. بقال سرکوچه می گوید:«بیمارستان وزیری همین است ».
شاخ و برگ های بیرون آمده از حیاط خانه ها و درخت های قطور خیابان خبر می دهد که روزی اینجا کوچه باغ پردرختی داشته؛ مرد فروشنده می گوید: «الان دیگر از بیمارستان خبری نیست، سالهاست دیگر اینجا تبدیل شده به یک تکه زمین و فقط از کل بیمارستان وزیری دیوارهایش به جا مانده و چند بوته و درخت که جای بنای بیمارستان از زمین روییده است.»
ساخت بیمارستان که از آن فقط سه درش مانده در سال ???? آغاز شد آن هم به واسطه ?هزار متر مربع زمینی که مرد خیری برای ساخت بیمارستان وقف کرد و شیخ هادی ساخت بیمارستان را آغاز کرد ،اما به دلیل کمبود بودجه ساخت آن در سال ???? ناتمام رها شد ، اما مرحوم میرزا عیسی وزیر که بیمارستان هم نام او را به خود گرفت با وقف ثلث مالش باعث شد تا ساخت بیمارستان از سر گرفته شود. می گویند علت اصلی پیشرفت کار خود شیخ هادی بوده است که تصدی امر ساختمان را قبول کرد و دو سال عمده وقت خود را صرف ساخت بیمارستان کرد، شاید دقیقاً به همین علت هم بود که شیخ هادی به نوادگانش نصیحت کرد تا رشته پزشکی تحصیل کنند و اغلب نوادگان شیخ هادی نجم آبادی از پزشکان مشهوری هستند. حتی یکی از نتیجه های شیخ هادی که هنوز در محله شیخ هادی سکونت دارد و منزلش پشت مقبره شیخ است نیز از پزشکان مشهور است.
حالا از بنای بیمارستان سردرش مانده که به اتاق سرایداری تبدیل شده با ساکنانی که از سازنده بنا چیز زیادی نمی دانند.
می گویند شیخ هادی در اثر ساخت این بیمارستان دچار ضعف مزاجی و کسالت سختی شد و بعد از مدت کوتاهی به رحمت خدا رفت.
زمانی که شیخ از دنیا رفت یک قسمت از قسمت های مریضخانه تکمیل شد و یک دستگاه حمام نیز در ضلع جنوب شرقی آن ساختند. مرحوم شیخ هادی نجم آبادی تا زمانی که در قید حیات بود هزینه نگهداری بیمارستان را از وجود خیرات عمومی تأمین می کرد و این هزینه را بعد از فوت وی، از راه قنات و مزرعه ای که خود احیا کرده بود و بعد وقف بیمارستان شد تأ مین می کردند.
ورودی سابق بیمارستان تبدیل به انباری وسایل کهنه شده؛ از ظروف پلاستیکی گرفته تا تخت شکسته و یخچال کهنه رنگ را که به صدا در می آوریم پسر بچه از پشت میله ها اشاره می کند که در ورودی از آن سوی حیاط است.
از کل بنای بیمارستان تنها مساحت محدودی باقی مانده، سرایدار توضیح می دهد که سال هاست بنای بیمارستان را به دلیل کهنگی و ناکا رآمدی تخریب کردند.
می گویند بیمارستان وزیری شامل چند اتاق با گنجایش ?? تختخواب بود و به دو قسمت طبی و جراحی تقسیم می شد. قسمت طبی زیر نظر یک پزشک ایرانی بود و قسمت جراحی زیر نظر دکتر آلمانی، پس از فوت شیخ هادی فرزند آن مرحوم شیخ محمدتقی نجم آبادی اداره این بیمارستان را به عهده گرفت، بیمارستان وزیری بعد از مدتی به دانشکده پزشکی یبوست.
دکتر محمود نجم آبادی از نوادگان شیخ هادی می گوید: «وقتی که اولین عمل جراحی انجام می گرفت، مرحوم حاج شیخ هادی با لباس اتاق عمل در آنجا حضور داشت. وی بعد از موفقیت اولین عمل دو رکعت نماز شکر به جا آورد و اشک شوق ریخت. بعدها بیمارستان وضع بدی پیدا کرد و به همین دلیل پدرم به اتفاق چند نفر دیگر آنجا را به مدرسه ای به نام شرکت گلستان تبدیل کردند. از این مدرسه شخصیت های برجسته ای از جمله اقبال آشتیانی بیرون آمدند.»
در سال ???? پسر مرحوم نجم آبادی که خود در رشته پزشکی تحصیل کرده بود، از دانشکده پزشکی تقاضا کرد که خود به کمک پزشکان خانواده اداره و راه اندازی بیمارستان وزیری را عهده دار شوند. اما دانشکده پزشکی بعد از ??سال بیمارستان را تحویل داد، بنا تقریباً مخروبه شده بود و بازسازی ها هم دیگر جوابگو نبود تا این که در سال ???? دیگر غیرقابل استفاده شد و حالا جزء یک زمین خالی چیزی از آن باقی نمانده است.
زمین بیمارستان وزیری اکنون در اختیار سازمان اوقاف و امور خیریه است و به وصیت شیخ هادی نیت ساخت بیمارستانی جدید در آن به قوت خودش باقی است. هر ساله کنگره بزرگداشتی در زادگاه شیخ هادی واقع در ده نجم آباد شهرستان ساوجبلاغ برگزار می شود و برای تأمین ساخت این بیمارستان کمک های مالی جمع آوری می شود. گرچه سر خیابان خانه فرهنگی به نام شیخ هادی از سال ?? احداث شده اما اهل محل بدشان نمی آید جای بیمارستان فضای تفریحی برای بچه های محل احداث شود تا کسالت روحی شان را برطرف کند.
این را وقتی از محوطه خالی بیمارستان تخریب شده بیرون می آییم بیشتر می شود فهمید. وقتی خیلی از پسر بچه ها در گوشه گوشه خیابان دور هم جمع شده اند و به نظر سرگردان می رسند.
غروب است و خورشید نورش کمتر شده اما پیرمرد هنوز روی جدول خیابان نشسته، می گوید آن موقع ها اگر محله ? هزار نفر جمعیت داشت، حالا شده ?? هزار نفر، همه چیز با سابقش فرق کرده است.
منبع:
http://www.hamshahrionline.ir/hamnews/1384/841210/world/cultw.htm